۳ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

دست هایم پر بود از گلابی

دست هایم پر بود از گلابی

در برهوتی از سایه ها

و در چمدانی ترک خورده و خاکی و پر از خاطره ها

دست هایم پر بود از تهیدستی

در باغ هایی پر از حسرت انگور

با تنی لاغر و استخوانی و چشم هایی درشت و محروم

چشم هایی پر از سکوت

لای آن تمشک های وحشی با کودکانی گریان

گوش هایی سنگین و بزرگ و کر

باز امروز صدای دارکوب را

بر تنه خشک درخت آرزوهایم دیده ام

ادامه مطلب
۱ ۰ ۱ دیدگاه

اگر بخاری زمستان گرمت نمی کند

اگر بخاری زمستان گرمت نمی کند

حتما چوب ها هنوز خیس اند

پرواز کن تا بلندای قامت سخت صخره ها

حتما خورشید با تن پوشی از بنفشه ها گرمت خواهد کرد

ادامه مطلب
۱ ۰ ۱ دیدگاه

در پیراهن کودکی ام

در پیراهن کودکی ام

با ماشین اسباب بازی پلاستیکی ام که خاکی بود

و یک چرخ نداشت

در کوچه جوانی پدرم

پشت چادر سپید مادرم  قایم شده بودم

تا پدرم با پاکت های کاغذی میوه از راه برسد

دهه ها گذشت و اشک هایم بوی یتیمی گرفت

ولی هنوز پدرم  از راه رفته بر نگشته است

برای شادی و آرامش روح و روان پدران عزیزمان صلوات

ادامه مطلب
۱ ۰ ۰ دیدگاه


جای پای باد

وبلاگ جای پای باد | آرامش نگاه
ما نگاهی دیگر به کتب فارسی دهه های پیش و نیز اشکالی متفاوت از نثر و شعرهای نو، خواهیم داشت.

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
بایگانی