پنجره
با لب رود
و من آغشته به سنگ
و بهاران همه در رقص ثریا
و همه محو تماشاگر آن پاکی آب
شاید آفتاب ببارد باران
و دلم رود شود
دست تنهایی من
[زده از زرد زمان
قفس محو تماشای جهان]
به هوای تو
پریشان
باشد...
وبلاگ جای پای باد | آرامش نگاه
ما نگاهی دیگر به کتب فارسی دهه های پیش و نیز اشکالی متفاوت از نثر و شعرهای نو، خواهیم داشت.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.