تصویر یک مداد بر برگ سبز درخت جوانی ام افتاده است
غوغای homework و quiz در سینی چای مادرم گم می شود
و شتاب برای پایانی خام و باز نمودن پنجره ی چه کنم ها. وای ها.اگرها .چراها........
تا اینکه خودم را خالی پیدا کردم با مویی سپید در جاده ای خالی و بی همراه
دیگر کناب های کتابخانه ام برایم آواز نمی خوانند
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.