سرود بچه های آب
در کلاس شبنمی باد
گچ در دستان کوچک مهتاب
با چشمانی درشت
به زلالی آفتاب
طوفان ایام در بازیها را از جا کند
قیافه های جدی و کمی مایوس
بدن هایی نحیف
رنگ هایی پریده
سواد هایی سبک
حواس هایی پرت
مشغله هایی الکی
زمان هایی بی مقدار
اعتمادی نشاید
در کلاس بسته شد با باد
معلم تخته سیاه را پاک نمی کند
تنبل ها در ردیف آخر کلاس خوابند
سرهای شاگردان زرنگ پایین است
در کلاس ، یاس لب پنجره از پشت شیشه دست تکان می دهد
و من قلمم بر روی کاغذ کاهی خشک شده است
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.