جیب فیلتو

جیب فیلتو

  دست های   کوچکش   در  جیب  کت  پدر  گرم  می شد

 چشم های  لاجوردی اش  زل  زده  بود  به  دکمه های کت

 با فشار دست هایش ،کت و جالباسی  کج شد و افتاد بر قالیچه جهاز مادری

 پسرک  لای کت پیچیده شده بود

 آستر های کت بوی گلاب و نسترن می داد

 او همیشه   دوست  داشت  کت  پدرش  را بپوشد

 یک  کاغذ  یادداشت  کهنه  در  جیب  فیلتوی  کت   پیدا  کرد

 که  با  خودنویس   روی آن نوشته  شده بود

 روز  دوشنبه  آخر برج  برای  حسینم  یک  سه چرخه می خرم

 

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

جای پای باد

وبلاگ جای پای باد | آرامش نگاه
ما نگاهی دیگر به کتب فارسی دهه های پیش و نیز اشکالی متفاوت از نثر و شعرهای نو، خواهیم داشت.

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
بایگانی