دست های کوچکش در جیب کت پدر گرم می شد
چشم های لاجوردی اش زل زده بود به دکمه های کت
با فشار دست هایش ،کت و جالباسی کج شد و افتاد بر قالیچه جهاز مادری
پسرک لای کت پیچیده شده بود
آستر های کت بوی گلاب و نسترن می داد
او همیشه دوست داشت کت پدرش را بپوشد
یک کاغذ یادداشت کهنه در جیب فیلتوی کت پیدا کرد
که با خودنویس روی آن نوشته شده بود
روز دوشنبه آخر برج برای حسینم یک سه چرخه می خرم
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.