پدر من

پدر من

چشم آفتاب و پلک های بسته مهتاب

شاید با تو باشند در عبور از شب بوها

 و تو بالا بروی از دیوار گاهگلی بچگی

 و یک بچه گنجشگ در زیر پوش

 قایم کرده باشی

 و جیک جیک او و پنجه هایش بر پوست تو

 رسوا کند پیش پدر تو را

 و تو با لپ های سرخ بدوی

 و بر دشتی پر از آفتاب بخندی

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

جای پای باد

وبلاگ جای پای باد | آرامش نگاه
ما نگاهی دیگر به کتب فارسی دهه های پیش و نیز اشکالی متفاوت از نثر و شعرهای نو، خواهیم داشت.

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
بایگانی