مادر من

مادر من

در کودکی هر وقت بناچار از دیوار بلندی آویزان می ماندیم

ترس از سقوط تمام وجودمان را فرا می گرفت

 در آخرین لحظات امید و نامیدی دست های گرمی زیر کفش هایمان را نگه می داشت

 و آن دست ها دست های مهربان مادرمان بود

 و زندگی زیبا بود

 و پدر هم در کنار ما بود

 و حال همگی ما خوب بود

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

جای پای باد

وبلاگ جای پای باد | آرامش نگاه
ما نگاهی دیگر به کتب فارسی دهه های پیش و نیز اشکالی متفاوت از نثر و شعرهای نو، خواهیم داشت.

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
بایگانی